می خواهم دوستت بدارم، بانویم!
تا سلامتی خودم
و واژه هایم را بازیابم
واز چرخه ی آلودگی به درآورم
آنچه دور دلم را گرفته است
چرا که زمین بی تو
دروغی بزرگ
و سیبی گندیده است!
#نزار_قبانی ترجمه #دکتر_یدالله_گودرزی
بیشترین چیزی که در عشق تو آزارم می دهد
این است که چرا نمی توانم بیشتر دوستت بدارم
و بیشترین چیزی که درباره حواس پنجگانه عذابم میدهد
این است که چرا آنها فقط پنج تا هستند نه بیشتر؟!
زنی بی نظیر چون تو
به حواس بسیار و استثنایی نیاز دارد
به عشق های استثنائی
و اشکهای استثنایی…
بیشترین چیزی که درباره« زبان» آزارم میدهد
این است که برای گفتن از تو، ناقص است
و «نویسندگی »هم نمی تواند تورا بنویسد!
تو زنی دشوار و آسمانفرسا هستی
و واژههای من چون اسبهای خسته
له له میزنند
و عبارات من برای تصویر شعاع تو کافی نیست
مشکل از تو نیست!
مشکل از حروف الفباست
که تنها بیست و هشت حرف دارد
و ازاین رو برای بیان گسترهی زنانگی تو
ناتوان است!
بیشترین چیزی که درباره گذشتهام با تو آزارم میدهد
این است که با تو به روش بیدپای فیلسوف برخورد کردم
نه به شیوهی رامبو، زوربا، ونگوگ و دیک الجن و دیگر جنونمندان
با تو مثل استاد دانشگاهی برخورد کردم
که میترسد دانشجوی زیبایش را دوست بدارد
مبادا جایگاهش مخدوش شود!
برای همین عذرخواهی میکنم از تو
برای همهی شعرهای صوفیانهای که به گوشت خواندم
روزهایی که تر و تازه پیشم میآمدی
و مثل جوانه گندم و ماهی بودی
از تو به نیابت از ابن فارض، مولانای رومی
و ابن عربی پوزش میخواهم
اعتراف می کنم تو زنی استثنایی بودیاکولالیا | #نزار_قبانی
ترجمه از دکتر یدالله گودرزی
روز خواهد شد
آن روز درمی یابم چرا تمدن، زنانه است
و چرا شعر، زنانه است
و چرا نامه های عاشقانه زنانه هستند
و چرا زنان، هنگامی که عاشقند
به گنجشک
و نور
و آتش بدل می شوند!
هنگامی که خداوند مرا باتو آشنا کرد
سپس به خانه اش رفت
به ذهنم رسید
برایش نامه ای بنویسم
بر برگه ای آبی و پاکتی آبی
و غسلش دهم با اشکهای آبی،
می خواهم به خاطر اینکه
تو را برایم برگزید تشکر کنم،
آخر شنیده ام خداوند
هیچ نامه ای را پاسخ نمی دهد
مگر آنکه عاشقانه باشد!
ای بانوی جهان، ای بیروت!
چه کسی النگوهای یاقوت نشانت را فروخت؟
چه کسی انگشتری سحرانگیزت را دزدید؟