شعرهای نزار قبانی

شعرهای نزار قبانی

شعرهای نزار قبانی با ترجمه دکتر یدالله گودرزی
شعرهای نزار قبانی

شعرهای نزار قبانی

شعرهای نزار قبانی با ترجمه دکتر یدالله گودرزی

چرا به من و باران
فرمان ِ ایست می دهی
وقتی می دانی
تنها کتابی که پس از تو می خوانم،
کتاب ِ باران است؟!
:
#نزار_قبانی ترجمه #شهاب_گودرزی 

" قهر کن" !



قهر کن هرجور که می خواهی!
احساساتم را جریحه دار کن،
بزن گلدانها و آینه هارا بشکن!
مرا به دوست داشتنِ زنی دیگر متهم کن
هر چه می خواهی بکن
هر چه می خواهی بگو!

تو مثل بچه‌هایی، محبوبِ من!
که دوستشان داریم،هرقدر بد باشند
قهر کن!
حتی وقتی که می خروشی هم خواستنی هستی
خشمگین شو
اگر موج نبود، دریا هم نبود
مثل رگبار، توفانی شو
قلب من همیشه تورا می بخشد

عصبانی شو!
من تلافی نمی کنم،
تو کودکی بازیگوش و مغروری
و من مانده ام چگونه از پرندگان انتقام می گیری.
اگر روزی از من خسته شدی برو
و سرنوشت را متهم کن
و مرا،
برای من همین اشک و اندوه کافی است
سکوت، دنیایی است
و اندوه نیز.

برو! اگر ماندن سخت است
که زمین، زنان را دارد
و عطر را و سیه چشمان را
هنگامی که خواستی مرا ببینی
و چون کودکان،نیازمند مهربانی ام شدی
به قلب من بازگرد
تو در زندگی من مثل هوایی
مثل زمین، مثل آسمان!
قهر کن هرجور خواستی
برو هرجور خواستی
برو هروقت خواستی
امّا سرانجام روزی برمی گردی
آن روز درمی یابی
که « وفاداری»چیست !!

#نزار_قبانی  برگردان #یدالله_گودرزی 

#از_ذهن_درخت


هر پاییز در جنگل قدم می زنم
تا چهره ام را با باران بشویم،
برگی زرد
برگی سرخ
برگی شعله ور چون آتش،
از خودم می پرسم
براستی اینها برگ هستند

یا اندیشه های درختان؟!
آیا جنگل هم اندوهگین می شود
و گریه می کند ؟
آیا جنگل هم خاطره ها را درک می کند
آیا درد می کشد
آیا ناله می کند؟!
آیا درختان گذشته اشان را به یاد می آورند؟!

#سعادالصباح ترجمه #یدالله_گودرزی #شعر_جهان 

#فقط_پنج_دقیقه



فقط پنج دقیقه بنشین!
شعر نمی خواهد چون درویشی
در اغما فرو رود
مگر پنج دقیقه!
شعر نمی خواهد پوست و گوشت ِ عریان را
سوراخ کند
مگر پنج دقیقه!
پس برای چند دقیقه با من عشق بورز
سپس ناپدید شو!
من بیشتر از جعبه کبریتی نیاز ندارم
تا میلیونها آتش برافروزم.
نیرومندترین داستانهای عاشقانه ای که می شناسم
بیشتر از پنج دقیقه دوام نداشته اند!

#نزار_قبانی ترجمه #یدالله_گودرزی #شعر_جهان 

بیست سال دیگر بزرگ شو
سپس بازگرد
این عشق، وجدانم را راضی نمی کند،
سدّ ِ روزگار خطرناک است
و من از این مخاطره می پرهیزم.
ما از دو روزگار ِ متفاوتیم
برای پریدن از بالای دورانها
شتاب نکن!
تو در سطرِ اولِ عاشقی هستی
امّا من
به آخرِ خطّ رسیده ام!
#نزار_قبانی ترجمه #دکتر_یدالله_گودرزی